لحظه ی دوستی

بر لب آب زلال چشمه ها
دوستی را، سحر آغاز کنید!
موج افتاده میان کشتزار
وزش نرم نسیم، ناز کنید!
سایش خوشه ی گندم زار را
با سرودش، زندگی ساز کنید
زیر سایه ی درخت پر تار پود
زندگی لحظه ی آن است،لحظه را، ناز کنید
خش خش ریزش برگ های درخت
بر سرت قاصد برزخ،دو جهان راز کنید
یاد آن سایه و شاخه بخود آیید
ساز و برگ تازه ای،مایه ی پرواز کنید
کاروانی برفت و بجاواماندی
فرصتی داد خدا،دوستی باز کنید
هم چون غنچه،که سر از شاخه برون
سر بر آور ز درون و خود سرافراز کنید
نم نم و شف شف باران،میان شاخه ها
گویش زبان خویش،از ذهن سه تاروجاز کنید
:: بازدید از این مطلب : 885
|
امتیاز مطلب : 98
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21